عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

سه، چهار،پنج تا مروارید کوچولو!

سلام ایلیای من گل پسرم برات نوشته بودم که بیست و پنج خرداد یکی دیگه از مرواریدای کوچولوت نمایان شد اول فکر میکردم این مروارید کوچولو دندون پیش میانی اما بعد متوجه شدم دندون پیش کناری بود روز سی خرداد همزمان دو تا دندونای پیش مرکزیت(میانی) جوونه زدن تازه فهمیدم چرا اینقدر اذیت شدی آخه داشتی چندتا دندون با هم در میاووردی مبارکت باشه عسلم دندان پیشین کناری سمت چپ (B)  بیست و پنجم خرداد نود و دو (هفت ماه و پنج روزگی) دندان پیشین مرکزی سمت چپ(A)  سی خرداد نود و دو (هفت ماه و ده روزگی) دندان پیشین مرکزی سمت راست(A) سی خرداد نود و دو(هفت ماه و ده روزگی)   ...
7 تير 1392

هدیه های قشنگ

سلام ایلیای من آقا امیر جواد پسرخاله ی باباجونِ متولد نهمین روز از نهمین ماهِ سال هشتاد و هفت چند وقت پیش یه نقاشی خوشکل برات کشید و فرستاد دلم نیومد عکسش رو برات نزارم یه یادگاری قشنگ خدا حفظش کنه امیرجواد جان ایلیا هم تو رو دوست داره وقتی هم که به دنیا اومده بودی تو اون ده روزی که خونه ی عزیز بودیم زهرا و علی هم برات دو تا نقاشی قشنگ کشیدن زهرا جون دختردایی بزرگت متولد اولین روز از نهمین ماه سال هشتاد و چهار و علی جون پسرخاله ی کوچیکت متولد هفتمین روز از چهارمین ماه سال هشتاد و هفت زهرا جون و علی جون دستتون درد نکنه لیست هدایایی که تا حالا گرفتی رو برات میزارم تا وقتی بزرگ شدی جبران کنی ...
7 تير 1392

سیر راه رفتن

سلام ایلیای عزیزم تو این پست میخوام مراحل راه افتادنت رو بنویسم اولین بار وقتی چهار ماه و بیست و دو روزه بودی به تنهایی غلت زدی کلا علاقه ای نداشتی زیاد رو شکم بخوابی وقتی تو رو میخوابوندیم رو زمین بعد از چند دقیقه شروع میکردی به داد زدن آخه حوصله ات سر میرفت و دوست داشتی اطراف رو ببینی وقتی تو رو میخوابوندیم رو زمین غلت میزدی و میومدی رو شکم نمیدونم میترسیدی از این حرکت خودت، دردت میومد، یا بدت میومد به هرحال بعدش شروع میکردی به گریه و ما بلندت میکردیم کم کم تحملت بیشتر شد و مدت بیشتری رو شکم میموندی دست و پا میزدی و یه حرکتی شبیه پرواز انجام میدادی دستهات رو به دو طرف باز میکردی تقریبا یک ماه طول کشید تا یاد بگیری ...
7 تير 1392

اولین عکس 3در4

گل پسرم یادم رفته بود برات بنویسم 19 اردیبهشت شما رو بردیم عکاسی و اولین عکس اداری رو ازت گرفتیم نظر باباجون اینه که هنوز واسه عکس آتلیه ای زوده... عکاسی دیدگاه شماره عکس 119578 شماره عکس رو واست گذاشتم شاید یه روز خواستی برا نوه هات یه چاپ مجدد ازشون بگیری   ...
7 تير 1392

سی خرداد

به بهانه ی زاد روز دریایی که به استواریِ کوه است پدرت سراغ ندارم قلبی که از قلبش بزرگتر باشد سراغ ندارم قلبی که از قلبش مهربان تر باشد سراغ ندارم قلبی که از قلبش آبی تر باشد قدر دست های گرمش را بدان که تو را برای برداشتن اولین قدم هایت یاری می کند با اطمینان قدم بردار وقتی دست در دست او داری با اطمینان زندگی کن وقتی تکیه بر او داری تضمین میکنم پناهگاه امنی ست برای روزهای خسته ی زندگی بی بهانه عاشق توست بی بهانه عاشقش باش تولدت مبارک باباش ...
1 تير 1392